تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان انجمن ادبی مولانا سنگان و آدرس anjomanmolana.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
-----------------------------------------------
شه فرستاد ان طرف یک دو رسول
حاذقان و کافیان بس عدول
انسان کامل بعد کشف علت بیماری و گزارش ان به شاه
حاکم دو پیک که به تمام لحاظ حاذق و ماهر و سزاوار این ماموریت بودند جهت سفر به شهر سمرقند فرستاد
-------------------------------------------
تا سمرقند امدند ان دو رسول
از برای زرگر شنگ و فضول
ماموران پادشاده به شهر سمرقند وارد شدتد
و مستقیم به سراغ ان طلافروش و زرگر شاد و مشهور بافضیلت رسیدند
------------------------------
کای لطیف استاد کامل معرفت
فاش اندر شهرها از تو صفت
پیک های متبحر و کار کشته با زرگر ملاقات نمودند
و طبق روش اهل سیاست که به تعریف و تمجید همدیگر در صورت نیاز مشغولند
انان که خیلی ماهر در این امر بودند و باید در انجام ماموریت به نحو احسن عمل نمایند شروع به تمجید نمودند
و الفاظ تحسین برانگیز در مدح او گفتند
که ای صاحب شناخت و ای کاملترین که شهره تمام بلادی و صفات تو زبانزد
----------------------------------------------------------
نک فلان شه از برای زرگری
اختیارت کرد زیرا مهتری
ما حامل پیغام شاه هستیم این افتخار نصیبت شده
که برای امورات زرگری دربار انتخاب شده اب و تمام این امتیازات بخاطر مهارت و هنر توست
-----------------------------------------------
اینک این خلعت بگیر و زر و سیم
چون بیابی .خاص باشی و ندیم
لذا این همه هدیه مخصوص توست طلا و نقره های اهدایی را قبول کن
در صورت پذیرفتن دعوت حاکم یقینا
شما از همنشینان و خواص درگاه خواهی بود
------------------------------------------------------------
مرد مال و خلعت بسیار دید
غره شد از شهر و فرزندان برید
----------------------------------------------------------
اندر امد شادمان در راه مرد
بی خبر کان شاه .قصد جان کرد
زرگر بیچاره به طمع دنیا با تمام مسرت راهی شد در حالی که بی خبر بود که دست تقدیر قصد جانش را نموده است
مسایل السلوک
مولانا میفرماید
زرگر و کنیزک هر دو در این داستان حقیقت ماده هستند
لذا به جنگ مادیات باید با جنس ان رفت و دنیاپرستان جز به طمع دنیا راضی به سیر نگردند
و نکته دوم تقدیر الهی ناگهانی ترین و غیر قابل پیش بینی است بزرگترین اتفاق تکوینی وقوع قیامت است که از ان در قران به لحظه ای انی و ناگهانی یاد میشود
-------------------------------------------
اسب تازی بر نشست و شاد تاخت
خون بهای خویش را خلعت شناخت
به محض شنیدن کامیابهای دنیایی و قرب حاکم
زرگر سر از پا نشناخت و اسب عرب نژاد که سریعترین وسیله دوران بود برای نیل به اهداف وعده داده شده مهیا کرد
و به سوی دربار شتافت در حالی که غافل بود که حاصل این سفر به قیمت جانش خواهد بود
مسایل السلوک
گاها انسان خود به پای مکافات میرود
کساتی که مورد غضب پروردگار قرار گیرند چنان در وادی عقل کور و کر گردند که اندیشه هیچ کارسازی ندارد
ان همه عقل مادی از عقل حیوانی هم پست میگردد
لذا انسان مادی در نیل ماده فاقد شعور میشود و بلایی که اصلا در مخیله او نگذرد به ان میرسد
------------------------------------------------------------
ای شده اندر سفر با صد رضا
خود به پای خویش تا سوالقضا
مولانا خطاب به زرگر میگوید
تویی که با تمام طیب خاطر گام در سفر گذاشته ای
نمیدانی که خاتمه بد چه سرنوشتی برای رقم زده است
مسایل السلوک
انصافا فرمایشات مولانا مملو لز نکات دقیق و ظریفی است که خداوند به ذهن می اید
فکر اگر تعالی معنا سیر کند وسعت گیرد اگر کسی از کلام الهی مولوی درک معنایی نکند باید اندیشه به اندیشه خود بفرماید این کلام اقیانوس است
باید تشنه ان باشی که انفاس قدسی مردان خدا به مدد اید
مولوی در خصوص مثنوی و فهم ان میفرماید
گر شدی عطشان بحر معتوی
فرجه یی کن در جزیره مثنوی
فرجه کن چندانکه اندر هر نفس
مثنوی را معنوی بینی و بس
و این لطف به سواد و تمکن مالی و جایگاه اجتماعی نیست به بارش رحمت الهی در فهم انسان است که باید طالوت صفت مورد اقبال دوست باشی
ذوقی به خاطر امد و چنین نگارشی شد شاید هدایتی باشد برای انانیکه عنوان میکنند از این کتاب چیزی نمیفهمنند
خلاصه کلام ایب بیت بزرگ یک اصل مهم رو برای عبرت بیان میفرماید
گاها انسان با تمام وجود به طرف مقصد و طمع دنیایی حرکت میکند و این بخاطر ان است که باور داریم ارامش فقط در کسب مقام و پول ....است
و غافل از اینکه دنیا و تعلقات ان چه بلاهایی که بر سر بنی ادم نیاورده از هابیل و قایبل و برادران یوسف و حاکمان و تاجران و عالمان .....
که فقط ارمانشان دنیا بوده که چه بد خاتمه شدند در سناریوی عالم مادی
خدایا از شر دنیا به تو پناه می اوریم
-----------------------------------------------------------------
در خیالش ملک و عز و مهتری
گفت غزراییل رو آری بری
-----------------------------------------------------------
چون رسید از راه ان مرد غریب
اندر اوردش به پیش شه. طبیب
چون زرگر به طمع ملکت دنیا به دربار رسید
مرد اسمانی زرگر را به ملاقات پادشاه اورد
----------------------------------
سوی شاهنشاه بردندش به ناز
تا بسوزد بر سر شمع طراز
مسافر بیچاره را ظاهرا با استقبال بسیار گرم به پیشگاه شاه اوردند
تا بدین منظور او را اماده کنند تا مانند شمع در وصال کنیز نابود گردد
مسایل السلوک
یکی از موضوعاتی که در مادیات هست رقابت و ستیز است تا در این کمکش نماد تعلقات دنیایی نابود گردد
و در این تمثیل مولانا دو نماد مادیات را به جنگ هم وا میدارد
اما به سبک نگارش و بیان خویش که در ابیات اینده بدان اشاره خواهد شد
-------------------------------------------------------
شاه دید او را .بسی تعظیم کرد
مخزن زر را بدو تسلیم کرد
شاه در ملاقات با زرگر او را تکریم نمود و خزاین حکومتی را تسلیم وی نمود
مسایل السلوک
توضیحی که لازم است
داده بشه اینکه توجه داشته باشیم که شاه داستان نقش سالک را دارد و هدف مولانا اینه که همه ما باید در نقش شاه باشیم
وشاه که مرید اولیا خداست و تحت هدایت او که مولانا انصافا نقش اورا زیبا به نگارش معنایی اورده است
شاه دنیا را با خود دنیا به زمین میزند
و زرگر که شیفته ز
رق وبرق و جاه میباشد گنجینه طلا را بدو تسلیم مینماید
و مرید اگر قرار است به حقیقت معنا برسد باید جایی که لازم باشه دنیا فدا نماید
گویند روزی ابو سعید ابوالخیر وفات کرد
مریدش اموال را به پسرش تعارف نمود پسر گفت اگر اموال خوب است پس چرا تو خودت مایل ان نیستی
فرمود اینها ارث توست
گفت ما را به ارث نیاز نیست
بزرگان به دنیا پشت پا زده اند
بر عکس اهل دنیا که بر سز تقسیم میراث به برادر خیانت کنند و همگی بدنبال منافع بیشتر هستند
---------------------------------------------------
پس حکیمش گفت کای سلطان مه
ان کنیزک را بدین خواجه بده
حکیم الهی در ادامه معالجات روحانی خویش به شاه فرمود ای سلطان بزرگ
پیشنهاد میکنم مصلحت است معشوق خویش کنیزک را تقدیم زرگر نمایی
مسایل السلوک
پیر طریقت گاها مصلحت میبند برای شکستن بت های مرید و برداشتن حجاب ها خیلی از تعلقات وی را منهدم کند
لذا مرید اگر خواهان کمال است باید تابع اوامر وی گردد
بقول معروف
تو مو میبینی و ما پیچش مو
لذا
ادب در اطاعت است و اطاعت از صاحبان ولایت اسمانی تعالی را به دنبال خواهد داشت
--------------------------------------------------
تا کنیزک در وصالش خوش شود
اب وصلش دفع ان اتش شود
کنیزک عاشق زرگر در وصال و خلوت با او خوب شود
و خلوت با زرگر اتش نفسانیت کنیزک را خاموش سازد
چون قانون ایات تکوینی همین هست
------------------------------------------------
شه بدو بخشید ان مه روی را
جفت کرد ان هر دو صحبت جوی را
شاه به تجویز حکیم الهی ان دو عاشق را به همردیگر رساند
چون در حقیقت خواهان این امر و مصاحبت بودند
مسایل السلوک
مردان اسمانی راه مقابله با جذبات کاذب دنیا را خوب بلدند
انان در ستیز با دنیا که مانع بزرگ نیل به حق است با اموزه های دینی به کامیابی رسیده اند
لذا بهترین معلمان معنا فقط مردان خدا
نه مدعیان حقیقت
فرق است بین مدعی و حقیقت جوی به حقیقت هستند شیادانی که بنام دین قشری با این امر برخورد کرده اند و چیزی جز ادعا نیافتند واینان بزرگترین خصیصه شان انکار دیگران و محق دانستن خویش وعقیده پوشالیشان است
مطمعنا به اسرار حق لفاضان نخواهند رسید
حافظ میفرماید
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بیخبر بمیرد در درد خودپریتی
----------------------------------------
مدت شش ماه می راندند کام
تا به صحت امد دختر .تمام
ان دو ( کنیزک و زرگر) را مدت شش ماه با همدیگر در خلوت بسر بردند
تا زمانی که کنیزک کاملا در مراوده با زذگر صحت جسمانی خویش را حاصل کرد
مسایل السلوک
امر بزرگی که در دویل مادیات هست پیروزی موقتی یکی بر دیگری است
در جنگهای مادی نهایتا طرف قوی تر بلحاظ فراهم بودن اسباب و امکانات مقابله پیروز خواهد شد این قانون دنیاست
از صدر اسلام کاملین درگاه خداوند از الوده شدن به دامهای سیاسی اقتصادی ...
اجتناب ورزیدند
ابوحنیفه حاضر نشد قاضی حاکم گردد
عبدالقادذ گیلانی دعوت های درباریان را هرگز نپذیرفت
و بسیارند مردانی که هرگز دامهای صاحبان قدرت نتوانسته ستون استوار باور انان را کوچکترین تزلزلی ایجاد نماید
---------------------------------------------------------------------
بعد از ان از بهر او شربت بساخت
تا بخورد و پیش دختر میگداخت
مرد اسمانی در ادامه معالجات خویش شربتی الوده به زهر خوراک زهرگر نمود
تا اینکه در حضور دیدگان کنیزک فیزیک زیبا و فریبنده زرگر نابود گردید
مسایل السلوک
پیران طریقت استادان معنا و حقیقت در از بین بردن دلبستگی های مرید تجویزات ریاضت بخش حساب شده ای انجام میدهند
انها ذات النهی هستند
علایق شهوانی مرید بوسیله چشاندن لذت معنا و ذوق حقیقی بندگی در مرید رو به افول میگراید
--------------------------------------------------
چون ز رنجوری جمال او نماند
جان دختر در وبال او نماند
وقتی جمال ظاهری زرگر نابود گردید
اولین گام در معالجه کنیز موفقیت امیز بود
و دیگر تعلقی نسبت به زرگر در دل کنیزک نماند
مسایل السلوک
حقیقت دنیا ظاهر فریبنده ان است عشق های مجازی به مرور زمان محو میشود و مردان خدا چون به حقیقت ان اگاهند از گام نخست پشت پا به دنیا و مظاهر ان میپردازند
اما ناقصین بعد از خوردن سیلی های زیاد شاید بیدار شدند
------------------------------------------------------
چونکه زشت و ناخوش و رخ زرد شد
اندک اندک در دل او سرد شد
زرگر داستان بعد از تناول شربت به تدریج بیمار و زشت و رخسار او رو به زردی گرایید
وکنیزک بعد از زایل شدن زیبایی صورت معشوق دلبستگی وی از بین رفت
مسایل السلوک
تعلقات دنیایی پایدار نیست حکایت کنند مردی عاشق دختری شد و در مدح او مدیحه سرایی عاشقانه میکرد
دختر گفت اگر زیبایی خواهرمرت ببینی چه خواهی گفت
مرد عاشق گفت خواهرت کجاست
دختری سیلی بر صورت مرد زد و گفت اگر تو عاشقی نباید زیبایی دیگران مجذوبت کند
این حقیقت ظاهر فریبنده دنیاست مقام وجاه صورت زیبا و علاقه های سیاسی و اقتصادی غالبا اینگونه است
-------------------------------------------------------------
عشق های کز پی رنگی بود
عشق نبود عاقبت ننگی بود
------------------------------------------------------------
کاش کان هم ننگ بودی یکسری
تا نرفتی بر وی آن بد داوری
ایکاش زرگر بیچاره از اول این همه زیبایی نداشت تا این همه نقشه های زیرکانه در نابودی او طراحی نمیشد
مسایل السلوک
انسانها گاها به نداشته ها ناسپاس میگردند و به درگاه خدا شکوه و کفران میورزند
در حالیکه بلای جان و عامل بدبختی خیلی از ادم ها همین تمکن های دنیایی بوده است
مال زیاد
زیبایی صورت
موقعیت های دنیایی
....و خیلی موارد دیگر موجب حسادت و نقشه رقیب شده و عواقب شومی را به دنبال داشته است
خداوند در قران میفرماید
و عسی ان تکرهوا شیا....
و چه بسا خیلی چیزها به نظر شما ناپسند اید اما به نفع شماست
و متقابلا خیلی موارد به زعم شما خوب است اما باطنش زهر قاتل و هلاک کننده
----------------------------------------------------------
خون دوید از چشم همچون جوی او
دشمن جان وی آمد روی او
از دیدگان زرگر بیچاره جوی خون به جای اشک جاری بود
چون جمال او بلای جانش شده بود
همانطور که در بیت قبلی گفته شد دقیقا از همان جایی ضربه را خورد که فکر مبکرد کمالش هست
کمال فقط وادی معنی حسن است و در عالم دنیا بلا
-----------------------------------------------------------------------
دشمن طاووس آمد پر او
ای بسی شه را بکشته فر او
در واقع دشمن طاوس زیبایی پرهای اوست و چه بسیار پادشاهانی که مورد حسادت و طمع رقیب قرار گرفتند و نابود شدن
----------------------------------
گفت من ان اهوم کز ناف من
ریخت ان صیاد خون صاف من
این بیت از زبان زرگر هست که متوجه قضیه شده و اعتراف میکند که من مانند ان اهویی هستم که صیاد بخاطر عطر زیبا و خوش بوی ماده ای که در ناف من است خون تمیز من را ریختند
----------------------------------------
ای من ان روباه صحرا کز کمین
سر بریدندش برای پوستین
من شبیه روباهی هستم که مورد طمع شکارچیان قرار گرفتم بخاطر دم زیبایم
و بدین خاطر سرم را از دست دادم به جهت مرغوبیت پوستم
------
ای من ان پیلی که زخم پیلبان
ریخت خونم از برای استخوان
داستان من مانند ان فیلی است که صیادان به طمع عاج و استخوانهای مرغوب و گران قیمت موجب از بین بردنم شدند
مسایل السلوک
چهر بیت گذشته تمثیل های زیبایی است از اثبات این واقعیت که در عالم جنگ مادیات حسن ها و امتیازات زود گذر دنیوی موجب ایجاد مشکل برای صاحب نعمت شده اند
لذا در عرفان مذموم است خودنمایی و بالیدن به این موارد چون در حقیقت موقتی و زود گذرند
و همه جا اسباب زحمت و هر که بامش بیش برفش بیشتر
هر چه تمکن ماده فزون تر باشد یقینا مالکش گرفتارتر خواهد شد
---------------------------------------------
انکه کشتستم پی مادون من
می نداند که نخسپد خون من؟
زرگر گفت
ایا نمیدانند که انانیکه من را بخاطر مطاع ناچیز و هلاک کردند جنبش این عمل منکر نخواهد خوابید
مسایل السلوک
مولانا در این فصل به یک اصل بسیار مهم وان هم انعکاس اعمال ما میپردازد
اگر انسانها به این باور برسند که در قانون خلقت این سنت نهاده شده است
که هر فعل پاداش و سزای مخصوص خود را دارد هیچوقت حاضر نخواهند شد تعدی و طلم را پیشه سازند
------------------------------------------------------------
بر من است امروز و فردا بر وی است
خون چون من کس چنین کی ضایع است؟
گر چه دست تقدیر و سزای اعمال من چنین بلایی سر من اورد ولی فردا نوبت او خواهد شد
زیرا اخقاق حق هیچ کس هدر نخواهد رفت و خون فردی مانند من که امروز گرفتار اعمال نفسانیت خویش شده ام چگونه پایمال شود
----------------------------------------------
گر چه دیوار افکند سایه دراز
باز گردد سوی او ان سایه دراز
این مثال زیبایی در ایات تکوینی است
سایه دیوار در تجلی افتاب بزرگ و بزرگتر میشود
اما در نهایت هر چه به غروب نزدیکتر گردیم سایه بطرف دیوار بر میگردد
مسایل السلوک
نگاه عمیق مولانا به یکی از ایات خداوند در معرفت به حق و برداشت عرفانی از ان بسیار زیباست
سایه دیوار نهایت عودت به خود دیوار خواهد داشت
لذا سایه عمل من خوب و بد نهایتا بازگشتش به خود شخص عامل است
و این اندیشه ملکوتی مولانا است که با سیر عاقلانه میتواند هم به مبحث شناخت خدا و هم برداشت عبرت اموز داشته باشد
برگ درختان سبز در نظر هوشیار
هر ورقش دفتری است معرفت کردگار
-----------------------------------------------------------
این جهان کوهست و فعل ما ندا
سوی ما آید ندا ها را صدا
زرگر موقعی بیدار گردید و به درجه باور رسید که فاقد ثمر بود
و جمله حکیمانه ای فرمود
که دنیای ازمون در دایره تکلیف مانند کوهستانی است که هر چه در ان ندا دهیم دقیقا همان را به سوی ما بر میگرداند
مسایل السلوک
مولانا در این بیت پر محتوا و عمیق به ایه ای در قران اشاره دارد
که مفهومش ان است که
در دو وقت انسان بیدار میشود و به مقام باور میرسد که بی فایده است
یکی هنگام دیدن عذاب زلزله و طوفان .....
و دومی هنگام سکرات موت
لذا توبه و عاقل شدن زرگر از نوع دوم بود
-------------------------------------------------------
این بگفت و رفت در دم زیر خاک
آن کنیزک شد ز عشق و رنج پاک
لذا زرگر داستان این جمله حکیمانه را گفت و عمرش به پایان رسید و مدفون زمین شد
و در نتیجه کنیزک با این پرسه تجویز مرد اسمانی نسبت به عشق نفسانی زرگر دلسرد گردید و پاک گشت
مسایل السلوک
دلبستگی های دنیا در دو حالت از ذات انسان خارج میگردد
اول با زایل شدن ظواهر فریبنده ان
دوما با مبارزه و دیدن ملکوت و فنا در زیباییهای معنا نسبت به ماده عدم تعلق ایجاد میگردد
که این صفت مخصوص خواص و برگزیدگان است
--------------------------------------------------------------
زانک عشق مردگان پاینده نیست
زانک مرده سوی ما آینده نیست
محبت مردگان محبتی استوار نمیباشد بدین لحاظ که هرگز میت بسوی عاشق خویش بازگشتی نخواهد داشت
مسایل السلوک
یک امر مهم را باید در این بیت مولانا مد نظر داشت
که متاسفانه ظاهرگرایان بیشتر در فهم این موضوع به اشتباه رفته اند
مولانا شبیراحمد دیوبندی
در تفسیر کابلی در تفسیر ایه انک لاتسمع الموتی میفرماید
منظور از مردگان جسم انسان هست نه روح چون روح انسان هرگز مردنی نیست و ما بعد از مفارقت جسم و روح
جسم را به زمین برمیگردانیم و روح را به ملکوت
زیرا جنس هر دومتفاوت هست هیچ وقت روح را دفن نمیکنند بلکه این جسم هست که میت مبشود
انک میت و انهم میتون
و این اشاره به جسم دارد
لذا باید درست اندیشید قوه سمع و نطق و هوش ...
همه مربوط به روح است نه جسم لذا عقلانی است که عشق به جسم و ندای جسمانی بعد مرگ فاقد اعتبار است
اما ارتباط روحانی و سماع موتی یک امر دقیق و با استنادات معتبر است
ظاهر پرستان از عدم تعقل در حقیقت این دو و عدم تمییز در ان گام در گمراهی نهاده اند
پیامبر مردگان بدر را خطاب نمود و سیدنا عمر رض اعتراض کرد که با مردگان صحبت میفرمایید
پیامبر فرمودند
بخدا قسم بهتر از تو شنوا هستند
بر این اساس سلام بر اموات در شریعت مقدس سفارش شده
و در قران به کرات خود حضرت حق جل جلاله واعظم شانه
به مردگان سلام گفتند
سلام علی نوح
سلام علی ال هارون وموسی
--------------------------------------------------------------------
عشق زنده در روان و در بصر
هر دمی باشد ز غنچه تازهتر
پس نتیجه میگیریم که عشق به روحانیت و بعد ملکوتی مخلوق ممدوح است
و اینگونه عشقی هر لحظه و روح و دیدگان باطنی است و هر لحظه مثل غنچه گل باطراوات و معطر و تازه است
مسایل السلوک
حقیقت عشق اگر به سیرت باشد ابدی و جاودانه است و اگر به صورت تعلق حاصل شد موقتی و فنا است
اویس قرن به باطن سید علیه السلام مجذوب بود و صورت حجابی بیش نیست
لذا ادعا نمودن به درک معنا به کذب موجب رسوایی است
این عشق حقیقی است مجازی مگیر
این دم شیر است به بازی مگیر
--------------------------------------------------
عشق ان زنده گزین کو باقی است
کز شراب جانفزایت ساقی است
عشق ان ذاتی را بگزین که حی جاویدان است و ان ذات همیشه تو را از حلاوت جان افزار حقیقی و همیشگی برخوردار کند
مسایل السلوک
مولانا در انتهای این فصل در چند بیت لازم بودن عشق حضرت حق را برای انسان بیان میفرماید
عشق حق دارای فضایلی است که اگر نصیب شود جاودانه خواهد بود زیرا معشوق جاودانه است
عشق ان بگزین که جمله انبیا
یافتند از عشق او کار و کیا
اگر قراره انسان دلبسته شود تنها ذات اوست که شایسته این امر است
زیرا تمام محرمان الهی اگر قدرت و سلطنت حقیقی و توانایی و فرمانروایی معنایی رسیده اند
جز به عشق رب العالمین نبوده است
---------------------------------------------
تو مگو ما را بدان شه.بار نیست
با کریمان کارها دشوار نیست
هیچ وقت این مطلب را نگو که ما مجوز حضور در بارگاه ذات یگانه را نداریم
اصلی وجود دارد که در بارگاه کریمان هیچ مشکلی نیست
مسایل السلوک
گاها دیدگاهای مختلف از جمله متکلمین بر عدم تصور این مهم نظر داده اند و محبت بین خالق و مخلوق را هیچ سنخیتی قایل نیستند
ولی اهل عرفان میفرمایند
تنها ذاتی که شایسته محبت هست فقط ذات بی چون است
لذا مولانا میفرمایند خداوتد کریم استو کریم مطلق و هیچ کاری در درگاه صعب نیست
لذا بایدبه ذات او محبت گونه معامله کرد
با سلام و ادب
بازدید کننده گرامی برای استفاده راحت تر از وبلاگ به فهرست موضوعی و آرشیو در طرفین صفحه مراجعه کنید.
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 15
بازدید هفته : 216
بازدید ماه : 433
بازدید کل : 14224
تعداد مطالب : 125
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
|
![]() |
|
||
![]() |
![]() |
![]() |
